FREE

لوگو باکلاس آنلاین
زندگی نامه استیوجابز

آنچه میخوانید ...

استیو جابز در ۲۴ فوریهٔ سال ۱۹۵۵، در سان‌فرانسیسکو از مادری به نام جوئَن کارول شیبل که از تبار آلمانی-سوییسی بود و پدری سوری و مسلمان به نام عبدالفتاح جان جندلی که هردو دانشجو بودند، زاده شد. گاهی از جابز به‌واسطهٔ سوری بودن پدرش به‌عنوان یک آمریکایی عرب یاد می‌شود. کارول و عبدالفتاح در آن زمان هنوز با هم ازدواج نکرده‌بودند. هنگامی که استیو به دنیا آمد جندلی و دوستش جوئن شیبل که هر دو ۲۳ ساله بودند نمی‌توانستند فرزندشان را بزرگ کنند. جوئن که از یک خانواده مسیحی محافظه‌کار بود، نمی‌توانست خانواده‌اش را متقاعد کند که با یک عرب مسلمان ازدواج کند.

زندگی نامه استیوجابز

در نهایت استیو توسط پل رینهولد جابز (تولد: ۱۹۲۲، مرگ: ۱۹۹۳) و همسرش که یک ارمنی آمریکایی به نام کلارا هاگوپیان (تولد: ۱۹۲۴، مرگ: ۱۹۸۶) بود، به فرزندی پذیرفته شد. هنگامی که از «پدر و مادر خواندهٔ» او سؤال شد، جابز با پافشاری پاسخ داد که «پل و کلارا جابز پدر و مادر من بودند». او بعدها در زندگی‌نامهٔ خود اظهار داشته که «۱٬۰۰۰ درصد آن‌ها پدر و مادر من بودند.»

هنگامی که استیو ۵ ساله بود، خانوادهٔ جابز از سان‌فرانسیسکو به مانتین ویو در کالیفرنیا نقل مکان کردند. مانتین ویو در درهٔ سیلیکون قرار داشت. استیو فرزند دره بود و روح و انرژی درهٔ سیلیکون بر اعماق وجود استیو تأثیر گذاشت. بعدها، پل و کلارا دختری به نام پتی را به فرزندخواندگی پذیرفتند. پل جابز که یک مکانیک ماهر کارخانهٔ ساخت لیزر بود، مقدمات ابتدایی الکترونیک و طریقهٔ کار با دست‌ها را به پسرش آموزش داد. کلارا جابز یک حسابدار بود و به استیو خواندن را پیش از رفتن به مدرسه آموخت.

زندگی نامه استیوجابز

جابز در سال ۱۹۹۵ در پاسخ به این سؤال که می‌خواهد چه چیزهایی را به فرزندانش منتقل کند، چنین گفت: «تنها می‌خواهم برای آن‌ها به همان خوبی باشم که پدرم برای من بود و در تمام مدت زندگی‌ام نیز به این مسئله فکر می‌کنم.»

پدر و مادر بیولوژیکی جابز، در ژوئن ۱۹۵۷ صاحب فرزند دیگری به نام مونا (مونا سیمپسون) شدند. جابز برای اولین بار مونا را در ۲۷ سالگی ملاقات کرد.

یادگیری

زندگی نامه استیوجابز

دوران ابتدایی برای استیو خسته‌کننده بود. معلم کلاس چهارم در موفقیت‌های بعدی او نقش زیادی داشت. وی بود که او را با توانایی‌هایش آشنا کرد، جابز بعدها از او به‌عنوان یک قدیس یاد می‌کرد. وی باعث شد که استیو کلاس پنجم را به‌صورت جهشی طی کند و دورهٔ ابتدایی را یک سال زودتر به اتمام برساند. استیو همیشه در سخنرانی‌های اچ‌پی در پالو آلتو شرکت می‌کرد و بعدها به استخدام همان‌جا درآمد و به‌عنوان کارمندان تابستانی همراه استیو وازنیک کار می‌کردند.

استیو در سال ۱۹۷۲، از «دبیرستان هومستد» در شهر کوپرتینو در کالیفرنیا فارغ‌التحصیل شد و در کالج رید در شهر شهر پورتلند ایالت اورگن ثبت نام کرد، اما بعد از یک نیم‌سال تحصیلی انصراف داد. کالج رید، یک کالج هنرهای لیبرال است و پیدایش فردی چون استیو جابز حاکی از پراهمیت بودن این علوم است.

استیو پس از انصرافش، در بعضی از کلاس‌های کالج از جمله خوشنویسی شرکت می‌کرد. این هنر در شغل آیندهٔ استیو تأثیر به‌سزایی داشت. این هنر به استیو ایدهٔ سبک حروف چندگانه را بخشید، که در کامپیوتر مکینتاش دیده می‌شود. جابز می‌گوید: «اگر در کالج وارد آن کلاس (خوشنویسی) نمی‌شدم، مکینتاش هرگز چندین طرح حروف یا فونت‌های فاصله‌دار مناسب را نداشت؛ و از آنجاکه ویندوز دقیقاً مکینتاش را کپی کرده‌است، کامپیوتر هیچ‌کسی این فونت‌ها و طرح‌ها را نداشت.» در زمستان ۱۹۷۴، او به کالیفرنیا بازگشت و به همراه استیو وازنیک، حضور در جلسات باشگاه کامپیوتر هوم‌برو را آغاز کرد. در همین زمان جابز شغلی به‌عنوان یک تکنسین در شرکت آتاری یافت که سازندهٔ رایانه و دستگاه بازی رایانه‌ای که آن روزها محبوب بود.

سفر معنوی

زندگی نامه استیوجابز

استیو دوست نزدیکی به نام دانیل کوتکی در کالج رید داشت. دانیل از طبقهٔ مرفه نیویورک بود و به مکتب بودا علاقه داشت. استیو بیشتر وقتش را با دانیل و الیزابت هولمز (دیگر دوست استیو در کالج) می‌گذراند. جابز هرگز به عرفان‌های شرقی، به ویژه مذهب بودایی ذن به دید یک تفریح خیالی و زودگذر متعلق به دوران جوانی نگاه نکرد. او عمق این علاقه‌مندی را لمس کرده‌بود. ذن بر شخصیتش تأثیر گذاشته بود.

کاتکی در مورد جابز می‌گفت: «استیو خود ذن بود. واقعاً رویش تأثیر گذاشته بود، می‌شد آن را در رویکرد مشتاقانه‌اش به زیبایی‌شناسی غیرتجملی و تمرکز فوق‌العاده‌اش دید.» به خصوص این که او تحت تأثیر شهودگراییِ مذاهب بودایی قرار گرفته بود، طوری‌که بعدها گفت: «کم‌کم پی بردم که درک و آگاهیِ بصری، مهم‌تر از تفکر انتزاعی و تحلیل منطقی است.» با این حال، جنون و دیوانگی او، مانع از رسیدن به آرامش درون و محبت در روابطش بود.

زندگی نامه استیوجابز

استیو در سال ۱۹۷۴ به هند سفر کرد تا با نیم کارولی بابا (یک گوروی هندی، درگذشت: ۱۹۷۳) از نزدیک دیدار کند. او همراه دوستش دانیل در جستجوی روشنفکری معنوی بود. اما هنگامی که که به هند رسیدند متوجه شدند که او درگذشته‌است. وی پس از یک سفر معنوی هفت‌ماهه، با سری تراشیده و جامهٔ سنتی هندی بر تن، به آمریکا بازگشت.

زندگی نامه استیوجابز

جابز پس از بازگشت از هند، به آتاری بازگشت. وظیفهٔ او ساختن یک برد الکترونیکی برای یک بازی شرکت آتاری (به نام Breakout) بود. بر طبق گفتهٔ نولان باشنل جایزه‌ای ۱۰۰ دلاری به ازای هر تراشهای که در فرایند طراحی از دستگاه اصلی حذف می‌شد، داده می‌شد. استیو که دانش اندکی در طراحی مدارهای الکترونیکی داشت، با استیو وازنیک قول و قراری گذاشت که اگر وازنیک بتواند مداری با حداقل تعداد تراشه‌ها طراحی کند، جایزه‌ای را که از آتاری دریافت می‌کنند، بین خودشان تقسیم کنند.

این پروژه انجام شد و با وجود حیرت فراوان مسوولین آتاری، وازنیک توانست که تعداد تراشه‌های استفاده شده در دستگاه نهایی را ۵۰ عدد کاهش دهد. متأسفانه، وازنیک طراحی را به حدی فشرده انجام داده بود که تولید دستگاه نهایی بر روی خط مونتاژهای آن دوران ممکن نبود. با وجود این، جابز به وازنیک گفت که آتاری تنها ۷۰۰ دلار از جایزه را پرداخت کرده‌است (در صورتی که تمامی ۵٬۰۰۰ دلار جایزه پرداخت شده‌بود) و پیشنهاد کرد که وازنیک نیمی از آن یعنی ۳۵۰ دلار را برای کاری که انجام داده‌بود بردارد. پس از اطلاع‌یافتن از واقعیت، وازنیک در یک مصاحبه دراین‌باره گفت که این یک مسئلهٔ کوچک است. جابز به این پول نیاز داشت و حقیقت را به من نگفت.

زندگی نامه استیوجابز

در سال ۱۹۷۱ استیو وازنیک، تحت تأثیر مقاله‌ای جعبهٔ آبیرا ساخت. جعبهٔ آبی سیستمی بود که می‌توانست با تکرار تنهایی، سیگنال‌ها را در شبکه AT&T مسیردهی کند و این امکان را فراهم می‌کرد که به شکل رایگان تماس راه دور برقرار شود. وازنیک در مورد آن می‌گوید: «تا به حال مداری نساخته‌بودم که اینقدر به آن افتخار کنم. هنوز هم فکر می‌کنم که کارم معرکه بود.» استیو جابز هم ایده فروش آن را مطرح کرد.

قیمت تمام شده ساخت هر جعبهٔ آبی ۴۰ دلار بود و جابز تصمیم داشت که آن را ۱۵۰ دلار به فروش برساند. جابز می‌گوید حدود ۱۰۰ جعبه آبی ساختیم و تقریباً همه را فروختیم. بعدها جابز گفت: «من ۱۰۰ درصد از این مسئله مطمئنم که اگر آن جعبه‌های آبی نبود، اپلی هم وجود نداشت. من و وازنیک یادگرفتیم که چگونه با هم کار کنیم. ما اطمینان پیدا کردیم که می‌توانیم مسایل فنی را حل کرده و واقعاً چیزی تولید کنیم.»

زندگی شخصی

زندگی نامه استیوجابز
زندگی نامه استیوجابز
زندگی نامه استیوجابز
تصویر استیوجابز
زندگی نامه استیوجابز

استیو جابز در کنفرانس جهانی توسعه‌دهندگان اپل سال ۲۰۰۷

زندگی نامه استیوجابز

در سال ۱۹۸۴، جابز یک عمارت با معماری مستعمراتی اسپانیایی را که ۱٬۶۰۰ متر مربع وسعت و ۱۴ اتاق خواب داشت خرید. این عمارت که به خانهٔ جکلینگ شهرت داشت، به دست جورج واشینگتن اسمیت طراحی شده‌بود و در وودساید، کالیفرنیا قرار داشت. جابز ده سال در این عمارت در حالت تقریباً بدون اثاث زندگی کرد.

زندگی نامه استیوجابز

والتر ایزاکسون می‌گوید که جابز در سال ۲۰۰۴ با او تماس گرفت و از او خواست که زندگی‌نامه‌اش را بنویسد. ایزاکسون در ابتدا قبول نکرد و گفت: «یک یا دو دهه دیگر که بازنشست شدید این کار را انجام خواهم‌داد.» اما سرانجام پس از گفتگوهایی که با جابز و همسرش لورن داشت، این مسئولیت را پذیرفت. او می‌گوید: «این زندگی‌نامه حاصل ۴۰ مصاحبه و گفتگو با جابز بود.

این گفتگوها گاهی به شکل رسمی، گاهی با قدم‌زدن و گاهی نیز به صورت تلفنی بود. طی این دو سال او شدیداً با من صمیمی شد. در طول این مدت من با بیش از صد نفر از دوستان، خویشاوندان، رقبا و دشمنان او مصاحبه کردم.» پس از مرگ استیو جابز، تصمیم گرفته‌شد این کتاب زودتر از موعدش و در تاریخ ۲۴ اکتبر ۲۰۱۱ منتشر شود.

دیدگاه‌ها

زندگی نامه استیوجابز

استیو جابز یک گیاه‌خوار بودایی بود. به گفته بی‌بی‌سی او یک میلیاردر هیپی بود. او یک دانشجوی مو بلند انصرافی از کالج بود که آرزوهای بی‌نهایت داشت. او به شکلی الهام شده کمال‌طلب بود و روحیهٔ قلدرمآبانه داشت.

زندگی نامه استیوجابز

جابز به جان اسکالی، مدیرعامل پیشین شرکت اپل، در زمینهٔ کوتاهی عمر گفته بود: «همهٔ ما زمان و فرصت کوتاهی روی زمین داریم. برای همین ما فقط فرصت داریم که یکی دو کار را به انجام برسانیم. هیچ‌کس نمی‌داند چه قدر زندگی می‌کند. من هم نمی‌دانم. اما احساس می‌کنم باید تا جوانی هست هرچه می‌توانم این فکرها را به انجام برسانم.» او در سال ۲۰۰۵ در سخنان معروفش در دانشگاه استنفورد دیدگاه‌هایش را دربارهٔ مرگ و زندگی و کوتاهی عمر به خوبی روشن کرد:

جابز برنامه‌های غذایی مختلفی مانند رژیم گیاه‌خواری یا میوه‌خواری را آزمایش کرد. در یکی از این برنامه‌های غذایی میوه‌خواری بود، که نام اپل (سیب) را برای شرکتش برگزید. به نظر او این نام «زنده و شوخ و آرام‌بخش» بود.

زندگی نامه استیوجابز

جابز از طرفداران بیتلز بود. او در مصاحبه‌ای دربارهٔ بیتلز گفته‌است:

مدل من در تجارت بیتلز است. آن‌ها گروهی بودند که مانع انرژی منفی یکدیگر می‌شدند و یکدیگر را به تعادل می‌رساندند. عملکرد جمعی آن‌ها بالاتر از جمع تک تک افراد گروه بود. کارهای بزرگ در کسب و کار، نه به واسطه توانمندی‌های فردی، بلکه با عملکرد تیمی به سرانجام می‌رسد.

زندگی نامه استیوجابز
زندگی نامه استیوجابز
تصویر استیوجابز
زندگی نامه استیوجابز

استیو جابز هنگام معرفی آی‌فون ۴ به دمیتری مدودف

زندگی نامه استیوجابز

جابز در سال ۲۰۱۰ گفت: «ما بیتلز را دوست داریم و مفتخر و هیجان زده هستیم از این که ورود آن‌ها را به آی‌تیونز خوش‌آمد بگوییم. راه سخت و پرپیچ و خمی بود که به آن رسیدیم. از بیتلز و ای‌ام‌آی متشکر هستیم. هم‌اکنون رؤیایی را که از ۱۰ سال پیش و در زمان آغاز آی‌تیونز داشتیم، محقق شد.»

والتر ایزاکسون در مورد جابز می‌گوید که یادم می‌آید در یک بعد از ظهر آفتابی در باغچهٔ خانه‌اش نشسته‌بودیم و او راجع به مرگ سخن می‌گفت. او راجع به تجربیاتش در مورد بودا و هند و چهل سال گذشته سخن می‌گفت. او می‌گفت: «اعتقادم به خدا پنجاه پنجاه‌است. در بیشتر زندگی‌ام، احساس می‌کردم باید حیاتی بیشتر از آنچه در مقابل چشمان ماست وجود داشته‌باشد. من دوست دارم فکر کنم که بعد از مرگ چیزی باقی می‌ماند.

این عجیب است که همهٔ تجربه و اندک خردمندی که کسب شده، از بین برود. واقعاً دلم می‌خواهد که بعد از مرگ چیزی باشد.» او مدتی ساکت ماند و سپس گفت: «شاید مانند یک کلید روشن و خاموش. کلید را می‌زنی و رفته‌ای. شاید به خاطر همین است که دوست ندارم محصولات اپل کلید روشن و خاموش داشته باشند.»

زندگی نامه استیوجابز

جابز طی مصاحبه‌ای که در سال ۱۹۸۵ انجام داد، در بخشی از پاسخ به این سؤال که “پول برای تو چه معنایی دارد؟” پاسخ داد که «دوست ندارد بعد از مرگش حجم زیادی از اموال به فرزندانش برسد، چرا که باعث تباهی زندگی آن‌ها می‌شود.»

جابز در جایی دربارهٔ پدر و مادرش (پل و کلارا) می‌گوید: «نکاتی در زندگی من وجود دارد که من واقعاً از آن‌ها احساس شرمندگی می‌کنم. من خیلی مؤدب نبودم و احساسات آن‌ها را جریحه‌دار می‌کردم… من نمی‌خواستم کسی بداند که پدر و مادری دارم. می‌خواستم مثل یتیمی باشم که در قطارها در حومه شهر ولگردی کرده‌بود و به هیچ جا نرسیده‌بود، بی‌اصل و نسب، بدون پیوند و پیشینه.»

استیو جابز در بخش سوم سخنرانی‌اش در دانشگاه استنفورد دربارهٔ مرگ گفت: «هیچ‌کس دوست ندارد بمیرد. حتی کسانی که دوست دارند به بهشت بروند، دوست ندارند بمیرند تا به بهشت برسند. با این حال مرگ مقصد نهایی همهٔ ماست که کسی تاکنون نتوانسته از آن فرار کند.»

زندگی نامه استیوجابز

استیو جابز پس از افتتاح آی‌تیونزاستور و مبارزه با دانلود غیرقانونی آهنگ‌ها گفت:

از اولین روزهایی که در اپل بودم فهمیدم که زمانی به پیشرفت دست می‌یافتیم که ایده‌ای ذهنی را ایجاد می‌کردیم. اگر مردم نرم‌افزار ما را کپی می‌کردند یا می‌دزدیدند، ما از کار بی‌کار می‌شدیم. اگر از آن حفاظت نمی‌شد، برای ساختن نرم‌افزار یا طراحی محصولات جدید انگیزه‌ای نداشتیم. اگر حفاظت از بین برود، شرکت‌های خلاق نیز از بین می‌روند یا هرگز شروع به کار نمی‌کنند. اما دلیل ساده‌تری هم وجود دارد: دزدی کردن اشتباه‌است. هم به مردم دیگر و هم به شخصیت خودتان آسیب می‌رساند.

جابز در پاسخ به این سؤال که چرا برای اتومبیلش پلاک نمی‌گذارد گفت: «چون بعضی اوقات مردم مرا دنبال می‌کنند و اگر پلاک داشته‌باشم آن‌ها می‌توانند محل زندگی‌ام را پیدا کنند. اما الان با وجود نقشه‌های گوگل این کار در حال منسوخ شدن است. پس در واقع حدس می‌زنم فقط به این دلیل است که نمی‌خواهم.» جابز به علت وجود حفره‌ای در قانون وسایل نقلیه در کالیفرنیا مجاز به استفاده از اتومبیل بدون پلاک بود.

این قانون می‌گوید: «صاحب اتومبیل با یک برند جدید حداکثر به مدت ۶ ماه مجاز به استفاده از اتومبیل بدون پلاک می‌باشد.» جابز با یک شرکت اجارهٔ اتومبیل قراری داشت که اتومبیل مرسدس نقره‌ای SL55 AMG خود را هر ۶ ماه با یک نمونهٔ مشابه تعویض می‌کرد. بدین ترتیب او مجاز به استفاده از اتومبیل بدون پلاک می‌شد.

زندگی نامه استیوجابز

جابز برخی توانایی‌هایش نظیر عشق به سادگی را ناشی از آموزش‌های ذن می‌دانست. او زیبایی‌شناسی را با حذف عناصر اضافه ممکن می‌ساخت. البته آموزش‌های ذن باعث نشد که او به آرامش و وقار برسد. او اغلب اوقات مهربان نبود. بیشتر مردم، یک نوع متعادل‌کننده بین فکر و زبان خود دارند که احساسات تند آن‌ها را تعدیل می‌کند، اما چنین چیزی در جابز وجود نداشت. او تصمیم داشت به طرز شدیدی صادق باشد.

او گفت: «لازمه کار من این است که وقتی چیزی بد است حقیقت را بگویم، نه این‌که از آن چشم‌پوشی کنم.» به همین دلیل او دارای شخصیتی کاریزماتیک، الهام‌بخش و همچنین گاهی اوقات احمق بود. جابز در پاسخ به این سؤال که «چرا گاهی اوقات اینقدر بدجنس هستی؟» پاسخ داد: «این من هستم، و نمی‌توان توقع داشت که کسی غیر از خودم باشم.»

زندگی نامه استیوجابز

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *